بسیاری از علوم میتوانند از منظر موضوع با یکدیگر وجه اشتراک داشته باشند و یا ممکن است بعضی موضوعات با باورهای یک علم، در عمل برای علوم دیگر پیامدهایی داشته یا موضوعات قابل بررسی بوجود آورند و این قبیل موضوعات چندان قابلیت کارکرد بینارشتهای دارند. میتوان عرفان و جامعهشناسی را از جمله این علوم دانست.عرفان و جامعه شناسی از جهت موضوع با یکدیگر وجه اشتراک ندارند، بلکه عرفان از حیث جلوه ها و پیامدها ی اجتماعی مسائلی را پدید می آورد که قابلیت مطالعه جامعه شناختی دارد و از این حیث می تواند مطالعه بینارشته ای میان عرفان و جامعه شناسی صورت گیرد. عرفان به معنای شناخت بوده و برای یافتن و پیوستن به حقیقت از طریق «شهود»، «تجربه درونی» و «حال»، آدابی دارد و با چنین نگاهی، بیشتر دارای حالت فردی و شخصی است. ما در جامعه شاهد بسیاری از کنشها و رفتارهایی از افراد هستیم که به زبان جامعهشناسی، نمیتوان تعریفی از آنها به دست آورد، ولی با زبان عرفانی، قابلیت بیان و مطرح شدن را دارند.بطور مثال، تصور و تلقی بسیاری از مردم از جایگاه الهی و معنوی امام، مبنای بسیاری از موفقیتهای ایشان در هدایت انقلاب بود. تا جایی که حتی دیدن تصویر امام در ماه را باور داشتند. مقاله حاضر در تلاش است تا نشان دهد که میتوان میان جامعهشناسی و عرفان ارتباط برقرار کرد. به همین دلیل، موضوعاتی را که میتواند از عرفان به جامعهشناسی و بالعکس مباحثی که از جامعهشناسی به عرفان پل بزند، دستهبندی کرده و در حد بیان صورت مسئله به آن پرداخته شده است.